برمیگردند به خانههایشان و لابد از پس آن شبهای پرالتهاب اکنون دوباره باید عادت کنند به شبهای آرام زندگی معمول.
نکته همین است: آن التهاب آیا بهراستی در درونشان نیز فرو میخوابد؟ میتوانند دوباره عادت کنند به شبهایی بیبهره از هیاهو و رنگ و هیجان و شادی و امید و نشاط؟ از پس امروز و فردا که نتیجه انتخابات اعلام میشود لابد بسیاری تحلیل خواهند کرد آثار و پیامدهای سیاسی و اقتصادی برنده شدن این یکی نامزد و هزیمت آن نامزدهای دیگر را.
اما آیا به تأمل مداقه خواهد شد در بنمایه اجتماعی شوری که شبهای این دو هفته را چنین پرهیاهو کرد، نیازهای واقعی نسل جوانی که انتخابات را به فرصتی برای ابراز جوانسالی تبدیل کردند و وضعیت عجیب شهری که مردمانش اینچنین جان میدهند برای هیاهوی شبانه و البته شبهایی به غایت ساکت، خاموش، تاریک و ملالآور دارد.
بعد: این یک بحث کشاف، مطول و پر تعقید است که معمولا هم چندان به نتیجه نمیرسد: اگر قائل بهوجود لایهای از نارضایتی عمومی در جامعه باشیم، نقطه کانونی بروز این نارضایتی را به کدام یک از ساحات حیات آدمی میتوانیم نسبت بدهیم؟ سیاست، اقتصاد، فرهنگ یا حوزههای دیگر؟ کدام مؤلفه در کدام یک از این ساحات است که بعضا جان شماری از مردمان را به لب رسانده است؟ هر کس به خیال خود میتند در اینباره.اما کمتر شنیدهایم فحول مفسران این موضوع به نقش اوقات فراغت هم اشاره کنند.
شما باید 8 ساعت کار کنید تا نانی به کف آورید و این میشود اقتصاد، 8 ساعت باید به آسودگی بخوابید، این میشود سیاست و امنیت، 8 ساعت هم از 42 ساعت شبانهروز حق شماست برای فراغت.
نمیشود گفت برای آن 8 ساعت کار هیچ فرصتی نیست، نمیشود گفت امکانی نیست برای در آن هشت ساعت دیگر به آرامش خفتن، اما قطعا میشود گفت که برای
8 ساعت فراغت، زیرساختهای اجتماعی فقط اندکی از هیچ بالاتر است.
و وقتی امکان گذران سالم و مفرح اوقات فراغت نباشد، ملال و افسردگی و اضطراب و بدبینی و پرخاشگری و ناامیدی و دلمردگی و تنش و... و البته نارضایتی عمیق و فراگیر عمومی اجتنابناپذیر است.
هم بدین خاطر است که گفته میشود اکنون برنامهریزی برای توسعه زیرساختهای فراغت، تفریح و خوشباشی در کشور نه صرفا یک موضوع اجتماعی، بلکه عمیقا راهکاری سیاسی است: راهی اجتنابناپذیر برای آنکه دیگ جوشان نارضایتی به مرحله انفجار نرسد.
مردم بیشاز آنکه گرسنه باشند، از اینکه اصلا در لحظات زندگیشان خوش نمیگذرانند دلمرده و عصبانی هستند.
سرانجام: میگوید بیایمان یعنی کسی که وقتی جاده تیره و تار میشود خداحافظی میکند. بعد از خداحافظی با این شبها، آن جوانان پرشور شبهایشان را در کجا و چگونه خواهند گذراند؟