روشنایی
کبریت بزن به دلتنگیام
با تبسمی
تاریکم
بسیار تاریک!
فریبا دیندار
دلتنگی تاریک است. هیچ نقطۀ روشنی در آن نیست و آدم را حسابی دمغ میکند. همۀ این حرفها و حسها در نهایت سادگی در این جملۀ امری تقاضاگونه نمود پیدا کرده است: کبریت بزن به دلتنگیام»!
کاملکنندۀ این جمله، سطری دو کلمهای است که محوریترین بخش شعر نیز هست و در نهایت ایجاز، روزنۀ امیدی در شعری به این تاریکی باز کرده است: «با تبسمی». لبخند، روشنکننده است؛ حتی اگر در حد تبسمی خشک و خالی باشد.
این سطر بار حسی-عاطفی مهمی بر دوش دارد و صمیمیت شعر را بیشتر میکند؛ صمیمیتی که بیشتر مدیون رابطۀ نزدیک راوی و «تو»ی صاحب لبخند معجزهکننده است.
در دو سطر پایانی بر تاریکی تأکید میشود؛ عنصری که نشاندهندۀ گستردگی تنهایی و ظلمت روزهای شاعر است. تکرار دوبارۀ «تاریک» با قید «بسیار» برای تأثیرگذاری بیشتر بوده و نه تنها زاید نیست، بلکه عمق دلتنگی شاعر را بهتر تصویر میکند. شاید شما هم پس از خواندن سطر پایانی دنبال یک روشنایی شاد بگردید؛ حتی اگر این روشنایی به کوتاهی یک تبسم باشد!