به طور قطع هشت سال دفاع مقدس و رشادتهای رزمندگان ایرانی برای دفاع از ارزشهای انسانی و ذره ذره خاک وطن بدون حضور عکاسان جنگ هرگز در برگهای کتاب تاریخ ثبت و ضبط نمیشد.
بر هیچ فردی پوشیده نیست که عکاسان ما در سالهای دفاع مقدس با حضور متعهدانه خود در دل عملیاتها و مناطق مختلف جبهه و همنفس با مردان میدانهای نبرد، حماسه ها و ایثارهای رزمندگان را به تصویر کشیدند و آنها را جاودانه کردند.
به طور قطع فعالان این عرصه بدون احساس رسالت درونی برای نمایش واقعیتهای جبهههای نبرد، هرگز و هرگز نمیتوانستند خطرات این کار را به جان خریده و به عکاسی بپردازند.
شاید بسیاری از آنها برای ثبت آخرین نگاه یک رزمنده و یا تلاشها و از خود گذشتگیهای همسنگران در نجات رفیق مجروح خود و یا حتی لحظه وداع مردان جهادگر با خانوادههای خود، نه تنها از پشت لنز دوربین که از پس اشکهای بیامان خود به عکاسی پرداخته باشند. از این رو دوربینها و سینه عکاسان جنگ مملو از لحظههای تلخ و شیرینی است که توصیف آن در سطرهای هیچ کتابی یافت نمیشود.
این هنرمندان با حضورشان در جنگ، در سختترین شرایط با دوربینهای کوچک خود، طبیعیترین بخش زندگی در جنگ را در قاب عکس ثبت کردند. تصاویری که نمایش رنجها و تلاشهای مردمی بود که برای حفظ انقلاب و کشورشان با تمام وجود مبارزه میکردند.
سید مجتبی علمدار، کاظم اخوان، سعید جانبزرگی، مهدی رضوان، قربان خلیلی، مهدی کاشیان، علیرضا برادران، سیدمهدی میرافضلی، محمد کربلایی احمد، حسن قریب، رسول کاظمنژاد و صادق نمودی نام تنها تعدادی از عکاسانی است که در راه فعالیت و رسالت حرفه ای خود به درجه رفیع شهادت نائل شدند اما پیش از شهادت با فلاش دوربین خود تصاویری برای قضاوت تاریخ و آشنایی نسلهای بعد با مردان غیرتمندی که در راه دفاع از جان خود گذشتند، به یادگار گذاشتهاند.
"هیچکس جنگ را تائید نمیکند و هیچکس دوست ندارد در جنگ حضور داشته باشد". اینها جملات کسی است که سالهاست با خاطرات جنگ دست و پنجه نرم میکند. سالیان سال از شهادت دوستانش و خانوادهاش میگذرد ولی هنوز وقتی حرف در مورد سعید جانبزرگی یا شهید بهروز مرادی پیش میآید بغض گلویش را میفشارد.
جاسم غضبانپور، هنرمند عکاسی است که در خرمشهر به دنیا آمد و به خاطر جنگ تحمیلی و عکسهایی که از این رویداد گرفت مطرح شد ولی از اینکه جنگ شد ناراحت است. غضبانپور هنرمندی است که از اینکه همیشه در دوران هفته دفاع مقدس به یاد او و امثال او میافتند گلایه میکند ولی بازهم با آغوش باز میپذیرد که در مورد آن دوران و عکاسی از دفاع مقدس صحبت کند.
- از چه سالی به عکاسی روی آوردید؟
از کلاس سوم ابتدایی عکاسی را شروع و از پنجم ابتدایی تا امروز از همین راه نان میخورم.
- جاسم غضبانپور این روزها چه میکند و به چه کاری مشغول است؟
سر و سامان دادن به آرشیو عکسهای خودم و بچههای خرمشهر و مدون کردن آنها به یکی از مهمترین دغدغههای این روزهای من تبدیل شده است.
- یکی از مهمترین و بهترین آرشیوهای عکس جنگ نزد شماست. از آن آرشیو چگونه نگهداری می کنید؟
حفظ و ثبت عکسهایم در حال انجام است. آنها را خرد خرد کتاب میکنم تا ثبت شود. آثارم را بر اساس سناریوهایی که زمان جنگ نوشته بوده و بر اساس آنها عکاسی کرده بودم، به کتاب تبدیل میکنم و البته اگر اسپانسری پیدا شود آنها را چاپ میکنم.
یکی از مجموعههایم که حتی به چند قدمی چاپ هم رسیده مجموعهای با عنوان "دیوار نوشتههای جنگ" است که در دو جلد بچههای ایرانی و عراقی آماده چاپ است.
- خیلی از عکاسانی که در آن 8 سال عکاسی میکردند بدون سناریو و صرفا جهت عکاسی از جنگ به مناطق عملیاتی میرفتند. آیا شما هم چنین بودید؟ ستاد تبلیغات جنگ بسیاری از عکاسان را بدون موضوع به جنگ میفرستاد. شما با سوژه و سناریو به جنگ میرفتید یا شما نیز به دنبال یافتن سوژه پا به کارزار جنگ گذاشتید؟
سوژهها برای عکاسی در جنگ زیاد بود ولی اگر شما به عنوان عکاس ذهن منسجمی نداشته باشید محصول خوبی نخواهید داشت.
عکاس قطعا با پیشزمینه موجود در ذهنش باید کار کند و با چندین سناریو وارد صحنه شود. وقتی در جنگ هستید نمیتوانید بگویید که آمدم تنها از فلان سوژه عکس بگیرم. یک عکاس خوب، همه چیز را میبیند و بعد بر اساس سناریوهای ذهنی خود پروژه تعریف میکند و عکس میگیرد.
ما در ایران عکاس جنگ به مفهوم واقعی کلمه نداریم. حتی خود من نیز عکاس جنگ نیستم. من اگر اسم خودم را عکاس جنگ میگذارم باید در سطح دنیا، هر کجا جنگ شود آنجا حضور داشته باشم وگرنه به صرف این که در طول هشت سال دفاع مقدس عکاس بودم، عکاس جنگ محسوب نمیشوم.
مثل "جیمز نچوی" یا دیگرانی که هر جا جنگ شود آنها اولین نفری هستند که در صحنه حاضر میشوند. من بچه خرمشهرم که از قبل از انقلاب در آنجا عکاسی میکردم. وقتی جنگ شد همان کار را ادامه دادم. جاسم غصبانپور بخشی از خرمشهر و خرمشهر بخشی از وجود او است. قبل از انقلاب من در خرمشهر با عکسهای مستند و اجتماعی که داشتم نمایشگاه گذاشتم.
حالا تصور کنید که من در خرمشهر هستم و ناگهان جنگ میشود، اولین گلوله توپ 50 متری من به زمین خورد. کار من عکاسی بود و بعد از دیدن جنگی که حادث شد و من آنجا بودم سیر عکسهایم به سمت جنگ رفت.
هنوز هم که هنوز است ما تخصصی نگاه نمیکنیم. در دنیا کسی که عکاس جواهرات است، تنها و تنها به عکاسی از جواهرات میپردازد. او عکاسی دیگری نمیکند. دغدغهها و غم نان ما را مجبور میکند که در همه زمینههای عکاسی کار بکنیم و البته هیچ کاری هم نمیکنیم زیرا فلهای کار میکنیم.
- آیا تعداد عکاسانی که به جنگ رفتند کافی بود؟
خیر به نسبت بزرگی و عظمت و زمان جنگ تعداد آنها بسیار کم بود.
- ولی باید در نظر بگیرید که در آن دوران و وقتی جنگ آغاز شد ما آن تعداد عکاس که در نظر شماست نداشتیم که به جنگ بفرستیم. درست است؟
بله درست است تعداد عکاسان در آن زمان زیاد نبود.
- پس چگونه است که ما خیلیها را داریم که نام عکاس جنگ را برای خود انتخاب کردهاند؟
بله هستند تعداد زیادی که نام عکاس جنگ را بر خود میگذارند ولی متأسفانه خروجی کمی دارند و بهتر است توضیح بدهند که عکاس جنگ ایران و عراق هستند و نه عکاس جنگ.
- خروجی را چه معنی میکنید؟
خروجی یعنی مجموعههای مختلف با عناوین مختلف که چاپ و ارائه شده باشند، اینکه ما باید حداقل امروز صدها جلد کتاب مصور در مورد جنگ داشته باشیم.
- اینکه کتاب نداریم مقصر عکاسان نیستند. عکاسان کار خود را کردهاند ولی چاپ کتاب برعهده دیگران است.
عکاسان باید نظم داده میشدند. ستاد تبلیغات جنگ اولین جای منظمی بود که با مدیریت آقای کمال خرازی شروع به کار کرد. سیف الله صمدیان به کمک خرازی آمد و آن تیم معروف را راه اندازی کرد. سیفالله صمدیان افرادی چون محمود کلاری، بهروز متینصفت و مرحوم مرتضی ممیز را کنار هم گذاشت که مجموعه پنج جلدی عکسهای جنگ تحمیلی را در آوردند.
- ایرادی که از برخی از عکاسهای دوران جنگ میگیرند این است که فلان عکاس در دوران جنگ روایتگری را رها کرده و صرفا عکس میساخت. منظورم از ساختن عکس این است که کسانی داشتیم که یک چیدمان درست میکردند و بعد عکس میگرفتند.
بله درست است. الان هم هستند کسانی که اول صحنه را میسازند بعد عکس میگیرند. البته برای خیلیها که عکاس مستند و اجتماعی هستند عکس تولید شده با این شیوه دیگر نام مستند را ندارد.
- درست است ولی با این کار مستندنگاری به فراموشی سپرده میشود.
چند تا از عکسهای معروف جنگ همین داستان را دارند. البته خیلیها معتقدند که آن عکسها هم مستند است ولی باید اول تعریفی درست از کلمه مستند داشته باشیم و بعد عکاسی مستند جنگ را مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
- پس چرا این عکسها خیلی معروف شدند؟
به دو دلیل اول اینکه ما در آن موقع با کمبود عکس جنگ روبرو بودیم و دوم اینکه آن زمان عکاس آن عکسها اعلام نکرد که عکسها را ساخته است بلکه گفت که اینها از خط مقدم هستند و یا مناطق عملیاتی. البته بعضی از آن عکسها به لحاظ زیبایی شناسی خوب هستند.
از یاد نبریم که از روزهای اول جنگ عکس کم داریم متاسفانه در آن زمان شعور مستندنگاری خوبی نداشتیم. صدام قبل از شروع جنگ موزه جنگ ساخت ولی ما هنوز هم موزه جنگ خوب به مفهوم مطلق کلمه نداریم.
وقتی از صدامیون کسی کشته میشد فردای همان روز اسمش روی لوح بزرگی که در موزه جنگ آنها بود و هنوز هم هست، حک میشد.
در جلسهای بودیم که بسیاری از مدیران فرهنگی هنری دوران جنگ و مرتبط با آن حضور داشتند آنجا گفتم که شعور و دانش و اشراف به علم رسانه و عکس را صدام بهتر از ما داشت و در زمان جنگ با علم بر رسانهها با ما جنگ کرد و برد تبلیغاتی با او بود.
در هر لشکر عراق رسته فیلمبردار و عکاس وجود داشت که جنگ را برای صدام ثبت میکردند. به عنوان نمونه در جریان اشغال خرمشهر هنوز شهر سقوط نکرده بود (یعنی روزهای اول جنگ) فیلمبردار عراقی با نیروهای اطلاعاتی مخفیانه وارد شهر میشدند، چند ثانیه فیلم میگرفتند و در تلویزیون عراق پخش میکردند و میگفتند خرمشهر سقوط کرده و در اختیار عراق است .
ما افرادی مثل شهید سعید جان بزرگی، سعید صادقی، احسان رجبی داشتیم که سالهای عمر خود را وقف عکاسی از جنگ کردند. اینها در مقابل کسانی بودند که تنها چند ساعتی پشت جبهه حضور داشتند و بعد الان میگویند ما هم عکاس جنگ هستیم.
- کاوه گلستان چگونه کار کرده است؟ آیا کارنامه دوران جنگ قابل قبولی دارد؟
خدا بیامرزدش، نمیدانم چند ساعت یا چند روز در جبهه بود.
- چرا این همه سال گذشته و هنوز همه عکسهای جنگ جمعآوری نشده است؟
زیرا مدیریت دولتی منسجمی وجود ندارد که از این عکسها نگهداری کند یا هزینهای برای آن بکند.
- برخی میگفتند که بعد از جنگ تاریخ مصرف عکاسان جنگ هم تمام شد. این را قبول دارید؟
خیر. من هنوز هم در حال عکاسی جنگ هستم و سناریوهای خودم را از آن زمان تاکنون کامل می کنم. 25 سال است که درگیر جنگم.
- خاطرم هست مطلبی را در جایی خواندم که یکی از عکاسان با سابقه خبری از سرقت فیلمهای عکاسان توسط سایر رقبای عکاس سخن میگفت. آیا این صحت داشت؟
از من تعداد زیادی اسلاید ظاهر شده برداشتند ولی در دوران جنگ کسی حلقه فیلمی از من بر نداشت.
در عملیات فاو، 22 حلقه فیلم اسلاید 36 فریمی از اسلایدهای خودم را دانشکده هنر جهاد دانشگاهی برد و دیگر پس نداد که اتفاقا میدانم که دست کیست ولی چون میداند تا زنده هستم نمیتواند آنها را ارائه دهد فعلا دست نگه داشته است.
- دوستان عکاسی که به جنگ رفتند مستندسازی میکردند. این خود یک وظیفه بسیار مهم بوده که در جای خود مقدس است. آیا بودند عکاسانی که عکس گرفتن را رها کرده و خود وارد مهلکه شده باشند و اسلحه به دست بگیرند؟ شهید سعید جانبزرگی را دیده بودند که دوربین را کنار گذاشته و اسلحه بدست گرفته است. آیا این راست است؟ آیا برای شما هم پیش آمد که جایی دوست داشته باشید دوربین را زمین بگذارید و اسلحه به دست بگیرید؟
من از جنگ متنفرم و در زندگی خودم تنها چند تیر آن هم در زمان آموزش دوران سربازی شلیک کردهام. البته در دوران جنگ هم 5 تیر آن هم تفریحی به سمت یک قوطی شلیک کردم.
بودند عکاسانی که خود نیز با جریان جنگ همراه شدند. البته فردی مانند شهید بهروز مرادی را هم داشتیم که بهترین آرپیجی زن جنگ بود و البته عکاس، خطاط و نقاش بسیار خوبی هم بود که یک استثنا بود. او قبل از شهادتش آنقدر آرپی جی زده بود که از گوش هایشان خون جاری شده بود تا شهید شد.
- آیا بود صحنههایی که هنوز هم برایتان خاطره باشد؟
همه صحنههایی که در آن هشت سال دیدم برایم خاطره است اما چه خاطرههایی! البته هیچ وقت در آن دوران ریز نمیشوم زیرا دچار احساسات می شوم و به هم میریزم. من 70 تا 80 درصد از عزیزانم را که در خون خود غلطیده بودند، از نزدیک دیدم و از آنها عکاسی کردم.
مسعود زندهروح کرمانی به من لقب "جاسم جنازه باز" داده بود زیرا از جنازه همه دوستان و آشنایان عکس گرفته بودم. من دوست نداشتم که از آن پیکرها عکس بگیرم ولی مجبور بودم که کارم را درست انجام دهم.
مجید احمدی - مهر