تاریخ انتشار: ۲۷ آذر ۱۳۸۸ - ۱۰:۲۳

مهدیه نظری: بسیاری از شاعران قدیم- و حتی جدید- علاقه فراوانی به طبیعت داشته‌اند

و از آنجا که تا همین چند دهه پیش در بسیاری از نقاط چشم‌اندازهای زیبای طبیعت وجود داشت، این زیبایی منشأ الهام بسیاری از شاعران می‌شد. از گل و سبزه و دشت و جنگل تا دریا و کوه به شکل دست نخورده و طبیعی مقابل چشم شاعران بود. اما دنیای صنعتی امروز شکل طبیعت را عوض کرده است. جاده‌ها از هر کوه و دشتی سر در آورده‌اند و پای ماشین‌ها به همه جا باز شده است. مترو، اتوبوس‌های تندرو، ماشین‌آلات سنگین که در هرجا مشغول حفر چاله‌ای یا علم کردن برجی هستند، مناظری است که ما هر روز با آن مواجهیم یا حداقل نقش پررنگ‌تری در زندگی روزمره ما دارند. به این ترتیب کم‌کم حضور اشیا در شعر شاعران پررنگ و پررنگ‌تر می‌شود.

شاعر امروز آن رابطه مستقیم و روزمره را با طبیعت ندارد -یا می‌توانیم بگوییم اغلب شاعران امروز چنین‌اند- و این اتفاقی است که دنیای مدرن باعث آن شده است. به این ترتیب اشیا بیشتر منبع الهام شده‌اند، از یک قرقره نخ و سوزن تا روزنامه و مایکروویو، همه‌چیز می‌تواند در شعر حاضر شود. اما با همه این اتفاق‌ها، شاعران خوب یک نکته مهم را نباید فراموش کنند: وصف طبیعت یا به کار بردن اشیا در شعر به تنهایی نمی‌تواند چیز جالبی داشته باشد. از آن همه شعرها که شاعران کهن در وصف کوه‌ها و جنگل‌ها و غیره سرودند، چه تعداد در خاطر ما باقی نمانده است؟ اگر شعری از حس بشری بهره‌ای نبرده باشد و توصیف صرف باشد ، طول عمر زیادی نخواهد داشت. اما جایی که طبیعت برای بیان حس‌ها و اندیشه‌های متعالی به کمک شاعر شتافته، آن شعر جاودانه شده است:

«خانه‌ام ابری ست/ یکسره روی زمین ابری ست با آن/ از فراز گردنه، خرد و خراب و مست/ باد می‌پیچد/ و همه دنیا خراب از اوست...»*

ابرو باد و گردنه و... می‌خواهند با شاعر و شرایط روحی فردی و شرایط اجتماعی او همراهی کنند. در شعر مدرن هم این همراهی، شعر را زنده نگه می‌دارد. هر جا که ال سی دی و موس و انواع و اقسام اشیای جدید، بدون حس انسانی عمیق و تنها برای غافلگیر کردن مخاطب به شعر راه می‌یابند، زود هم فراموش می‌شوند. هنر شاعر امروز این است که از لابه‌لای این اشیای نوظهور، دردهای قدیمی و همیشگی بشر را بیرون بکشد و زمزمه کند.

* بخشی از شعر نیمایوشیج

برچسب‌ها